محل تبلیغات شما

نیمه شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باش.
دختر گفت : شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق نشست و محمد به مطالعه خود ادامه داد.
از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با ن دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .
صبح که دختر از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و
محمد باقر گفت:

 

عضو گیری وبلاگ نویس

تنظیمات اینترنت ای.دی.اس.ال و استفاده بی‌سیم از آن

لبخند دخترک به عکاسی خدا

دختر ,محمد ,اتاق ,باقر ,شاه ,طلبه ,محمد باقر ,از اتاق ,و محمد ,داده بود ,بود تا

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

♥ೋღ عکس ها و مطالب جالب ღೋ♥ ghazal-zakhar سایت جامع بهائیت طراحی وب سایت Kimberly's style وبلاگ همسفران نمایندگی قم Rebecca's collection کسب درآمد از اینترنت | همکاری در فروش شارژ کابین زئوس mildtagunso