محل تبلیغات شما

دهقان ساده لوحی قصد داشت عسل خود را به شهر دیگری ببرد تا بفروشد ولی نگهبان دروازه شهر بد طینتی کرد و سر ظرف عسل را برداشت و آنقدراین کار را ادامه داد تا عسل پر از گرد و خاک شد و مگس ها دور آن جمع شدند.دهقان شکایت پیش قاضی برد. قاضی نیز به دهقان گفت: از این پس به تو حکم لازم الاجرا می دهم تا هرکجا مگسی دیدی بکشی. دهقان بلند شد و سیلی محکمی به صورت قاضی زد و گفت : طبق حکم شما اولین آنها را که روی صورت شما بود کشتم.

 

عضو گیری وبلاگ نویس

تنظیمات اینترنت ای.دی.اس.ال و استفاده بی‌سیم از آن

لبخند دخترک به عکاسی خدا

دهقان ,قاضی ,عسل ,شهر ,حکم ,صورت ,دهقان ساده ,شد و ,تا هرکجا ,دهم تا ,می دهم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اندروید کلوب پونی کوچولو انسانی انصارالمهدی مریانج coslisesa یك دو سه ریاضی athtelidown ciorecoora Evelyn's blog یک تقدیر،یک سرنوشت Tina's site